پدیدهای عجیب یوری گلر
سه شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۹:۱۰ ق.ظ
یوری گلر
چندی قبل، کتابی به چاپ رسید که "خاطرات پر رمز و راز یوری گلر" Youri
Glearنام داشت. "یوری گلر" مردی است دارای نیروی شگفتانگیز "تله پاتی" که
نگاهش قدرت غیرقابل انکاری روی فلزات دارد. او قادر است آنها را با نگاهش
کج کند و یا ساعتها را از کار بیندازد.
در سال 1952 میلادی دکتر"آندریژا پوهاریش" Dr.Ardrege pouharish دانشمند و
محقق معروف در مسائل ماوراءالطبیعه، درباره یک یوگی هندی که نیروهای
شگفتآور روحی و استعداد عجیب پیشگویی داشت، تحقیقاتی انجام داد. این یوگی
ظاهراً به حالت عمیق خلسه فرو میرفت و با صدایی ناشناس و لهجه غلیظ و درست
انگلیسی، شروع به صحبت میکرد، از "اصول نه گانه" حرف میزد و از نیروها و
موجودات ناشناختهای مثل صاحبان هوش برتر و فوق انسانی صحبت میکرد که مایل
بودند به سیر تکامل بشر کمک کنند.
چهارسال بعد، دکتر پوهاریش، در مکزیک با یک پزشک مکزیکی و همسرش آشنا شد که
ظاهراً با موجودات فضایی در ارتباط بودند. مدتی بعد، این طبیب برای دکتر
پوهاریش، دو پیام فرستاد که معتقد بود آنها را از موجودات فضایی دریافت
کرده است. این پیامها، حامل همان "نه اصل" بودند. درست مثل پیامهایی که
چند سال پیش یوگی هندی داده بود. در نتیجه برای پوهاریش این تصور پیش آمد
که شاید طبیب مکزیکی به طریقی از ملاقات او با مرد هندی باخبر شده و با پیش
کشیدن مطلب "اصول نه گانه"، میخواهد نظر او را جلب کند، ولی در حقیقت چنین
نبود....
دکتر پوهاریش که تحقیقاتش در مسائل ماوراءالطبیعه بسیار جدی و علمی بود، در
دهه سالهای 1960، مجذوب یک جراح روحی و شفادهنده برزیلی به نام "آریگوئه"
Arigua شد. آریگوئه یک کارگر عادی معدن بود که یک روز، در حالی که عقیده
داشت روح جراحی او را تصرف کرده، در حالت خلسه با یک چاقوی آشپزخانه، دست
به عمل جراحی روی زنی در حال مرگ زد. عمل جراحی بدون هیچگونه بیهوشی،
بیحسی موضعی یا وسیله ضدعفونی کننده انجام شد و نتیجه عمل به صورت
باورنکردنی موفقیتآمیز بود. "آریگوئه" خون بعدها این نوع جراحی و صدها
مورد مشابه دیگر را تکرار کرد که تمامی آنها با یک چاقوی آشپزخانه انجام
میشد و آریگوئه آن را فقط با پیراهنی که پوشیده بود، تمیز میکرد. در طول
این مدت جراحتها از عمل جراحی هرگز عفونی نشدند و بدون کمک هیچ نوع
آنتیبیوتیک و یا مواد میکروبزا، همگی شفا یافتند. ظاهراً آریگوئه این
جراحیها را به کمک روح یک جراح آلمانی که مدتها پیش مرده بود، انجام
میداد. این روح در زمانهایی که آریگوئه به حالت خلسه میرفت، با او
ارتباط برقرار میکرد.
دکتر پوهاریش به دیدار آریگوئه رفت و از نزدیک شاهد اعمال جراحی و کارهای
حیرت انگیز او شد و حتی دید که چگونه آریگوئه غده چربی بازوی دکتر پوهاریش
را هم با موفقیت بیرون آورد. باید گفت که دکتر پوهاریش مدتی بود که از درد
بازو شکایت داشت، ولی هیچ رادیوگرافی و آزمایشی، وجود غده را در ساعد او
تأیید نکرده بود.
در ژانویه 1971، آریگوئه براثر یک تصادف اتومبیل درگذشت. پس از مرگ او،
دکتر پوهاریش از اینکه از موقعیت استفاده نکرده و از این مرد برجسته در
زمان حیاتش، اطلاعات بیشتری به دست نیاورده بود، به شدت پشیمان شد. در همین
دوره، دکتر پوهاریش، از یوری گلر و استعداد شگفتانگیزش با خبر شد و او را
با خود به آمریکا برد و کتابی درباره او نوشت که باعث بحث و گفت و گوی
زیادی در میان محققان و دانشمندان شد.
دکتر پوهاریش مینویسد: یک روز وقتی یوری گلر در یک خلسه هیپنوتیکی خفیف
بود، نوعی صدای متالیکی ناشناخته از فضا به گوش رسید که خود را نوعی انسان
برتر یا موجود غیرانسانی معرفی میکرد. صدا گفت که "آنها" یوری گلر را
انتخاب کردهاند تا در واقع وسیله و دستاویزی برای منظورشان باشد. در
ارتباط بعدی، این موجودات ناشناخته خودشان را "نهمین" معرفی کردند.
"نهمین"، همان چیزی بود که پوهاریش 20 سال پیش شنیده بود و پی برده بود که
بعد دیگری در خارج از زمان و مکان وجود دارد که هزاران سال است بشر زمینی
را در آن زیر نظر گرفتهاند و در حال حاضر، "آنها"، در سفینه اسپکترا
(Spectra) به معنی روح لطیف و خیال، در خارج از فضا هستند و با پدیدهای که
آن را بشقاب پرنده یا "یوفو" Yufo میشناسیم، با انسانهای زمینی رابطه
برقرار کردهاند و منظور اصلی آنها نجات بشر از نابودی به دست خودش است و
در نظر دارند صلح را بر کره زمین مستقر کنند.
این صدای متالیکی، در حقیقت صدای واقعی موجودات فضایی نبود، بلکه به صورت
الکترونیکی روی دستگاه کامپیوتر آفریده شده بود که پوهاریش آن را ضبط کرد،
ولی نوار ضبط صوت به طرز اسرارآمیزی پاک شد. عکسهایی که از بشقابپرنده
توسط یوری گلر و دکتر پوهاریش گرفته شد نیز ظاهر نشد یا پس از ظهور، پاک و
ناپدید شد. مسلم است که سیل انتقادها و حتی بیحرمتیها و اتهامات، جلوی
کار و محبوبیت دکتر پوهاریش را گرفت و حتی برای سایر دانشمندان و یا
محققان، این شبهه را به وجود آورد که دکتر پوهاریش دیوانه شده و یا یک
دروغگوی متقلب بزرگ است. ولی شخصیت علمی شناخته شده دکتر پوهاریش و قدمت
تحقیقات و کتابهای علمی او که قبلاً منتشر شده بود، چیزی نبود که بتوان
نادیده گرفت.
دکتر پوهاریش، قبلاً نیز از یک جوان آلمانی به نام "هاری استون" Haryston
نام برده بود که در لحظات خلسه، به زبان مصر باستان حرف میزد و با خط
هیروگلیف مینوشت. این شخصیت خلسهای که از طریق استون حرف میزد نیز ادعا
میکرد که یک مصری سلسله چهارم به نام "راهوتپ" Rahutep است و دکتر پوهاریش
3 سال تمام وقت صرف یادگیری زبان مصر باستان و خط هیروگلیف کرد تا
گزارشهای تاریخی "راهوتپ" را که تمامی آنها اصیل بودند، دریابد.
سایر مطالب علمی کتابهای دکتر پوهاریش نمایانگر این واقعیت است که او یک
دانشمند برجسته و محقق جدی است ولی ادعاهای اخیر او دانشمندان و محققین را
با این سوال روبهرو میکرد که آیا پوهاریش درست میگوید؟ آیا واقعاً
موجودات برتر، هزاران سال است که کره خاکی ما را زیر نظر دارند؟ و یا همین
موجودات، یوری گلر را به عنوان یک دستگاه فرستنده زمینی انتخاب کردهاند؟ و
آیا توضیحات دیگری درباره اسراری وجود دارد که ما هیچ اطلاعی درباره آنها
نداریم؟ قبل از اینکه این سوالات را کاملتر بررسی کنیم، بهتر است اول
وضعیت یوری گلر را از نظر بگذرانیم.
یوری گلر میگوید: در کودکی مادرش یک چرخ خیاطی داشت که در آن یک سوراخ
کوچک به چشم میخورد و یوری همیشه میتوانست یک جرقه آبی رنگ را در آن
سوراخ ببیند. چیزی که برای دیگران غیرقابل رویت بود. در پنج سالگی، یک روز
سعی کرد این جرقه آبی را با انگشت لمس کند، اما شوک حاصله از این تماس، او
را چند متر به عقب پرتاب کرد و نیروی او از همین زمان به صورت عجیبی ظاهر و
آغاز شد. او ناگهان کشف کرد که قادر است، ذهن مادرش را به روشنی بخواند و
دریافت که میتواند همزمان با مادرش یک مسئله را با همان نوع جملهبندی
بکار برد، بدین معنا که درست در لحظهای که مادرش شروع به صحبت میکرد،
همزمان همان کلمات را بر زبان میآورد.
البته این مسائل خیلی غیرعادی نیست. زن و شوهرهای زیادی که مدتی زندگی
صمیمانهای در کنار هم داشتهاند نیز به این رابطه تلهپاتیکی دست پیدا
میکنند و یا میان فرزندان و والدینشان معمولاً چنین ارتباطی بهوجود
میآید. ولی آیا این مرد عجیب با موجودات فضایی ارتباط دارد؟
در سال 1969، کتابی از "فون دانیکن" Phon Daniken به نام ارابه خدایان
منتشر شد و این فرضیه را مطرح کرد که نیروهای برتر و انسانهای فضایی در
زمان قدیم به زمین آمدهاند. این کتاب سر و صدای زیادی به پا کرد و بعد از
آن فیلم «اودیسه 2000 اثر "استانیلی کوبریک" این تئوری را جالبتر به نظر
جهانیان رساند. عجیبترین اتفاق بعد از آن در دسامبر 1971 بوجود آمد، صدای
ناشناخته و متالیکی از فضا به گوش رسید.
ظاهراً قبل از این واقعه، "یوری گلر" به حالت خلسه فرو رفته بود که از او
درباره دوران کودکیش سوال شد و او داستان جالبی را تعریف کرد. در سن 3
سالگی برای بازی به باغ روبروی خانهشان رفت. ناگهان در آسمان بالای سرش،
نوری درخشان نمایان شد و شیئی را دیده که به شکل کاسه بزرگ وارونه، بالای
سرش قرار گرفته بود و سپس صدایی را در فضا شنید. همانطور که یوری در حالت
خلسه بود، نور نزدیکتر آمد و تقریباً مقابل او قرار گرفت. او دچار سرگیجه
شد و برزمین افتاد و دیگر چیزی نفهمید.
دکتر پوهاریش در کتابی که درباره یوری گلر چاپ کرده، نوشته است: "یوری در
حالت خلسه از این ماجرا سخن گفت و زمانی که به حالت عادی بازگشت، چیزی از
آن حرفها را به خاطر نداشت، ولی در حالت خلسه، در حالی که ما نواری از او
ضبط میکردیم، گفت که یک صدای فضایی می گوید: "ما" (نهمین) خودمان را نشان
میدهیم، زیرا معتقدیم که بشر در آستانه جنگ جهانی و نابودی قرار گرفته
است. یوری بعد از بازگشت به حالت عادی، نوار را در دست گرفت و بعد از آن
بود که پوهاریش دریافت نوار ضبط صوت خیلی اسرارآمیز پاک شده است.
پوهاریش در کتابش مینویسد: گاه دستگاه ضبط صوت، خودبه خود شروع به کار
میکرد. مثل این بود که نیرویی دگمه شروع کار را میفشرد، ولی وقتی دستگاه
را دوباره به کار میانداختیم، صدایی روی نوار ضبط نشده بود.
دکتر پوهاریش مینویسد: گاهی وقتی همراه یوری بودم، یک گوی نورانی در اطراف
یوری پدیدار میشد و به گردش در میآمد و یوری ناگهان به حالت خلسه فرو
میرفت. پوهاریش ادعا میکند یوری یک بار تراموا و بار دیگر پله برقی را با
نیروی نگاه خود و ایستادن نزدیک آنها، از کار انداخت.
یوری گلر در برنامه معروف تلویزیونی انگلستان شرکت کرد، دیوید دیمبلبی
David Dymbelby، دکتر "جان تیلور" John Tapir فیزیکدان برجسته و پروفسور
ریاضی دانشگاه لندن و "لیال واتسون" Lial Watson زیست شناس معروف که کتاب
ماوراءالطبیعه او جزو پرفروشترین کتاب سال شناخته شده بود، نیز حضور
داشتند.
هنگام پخش برنامه، روی یک میز جلو دوربین اشیاء زیادی که بیشتر قاشقهای
فلزی و ساعتهای گوناگون بود، قرار داشت. گلر، یک پاکت سربسته در دست داشت
که مجری برنامه میگفت درست لحظهای قبل آن پاکت را به او داده است.
گلر چشمانش را بست و روی پاکت سربسته متمرکز شد و سپس روی یک تخته سیاه،
شکل یک قایق بادی را با نقاشی بچگانهای کشید. پاکت را باز کردند و از درون
آن، طرح یک قایق را که دقیقاً به طرز نقاشی بچگانهای کشیده شده بود، بیرون
آوردند. سپس دیوید دیمبلبی، یک چاقوی فلزی را در دست گرفت. یوری گلر با
انگشتانش به آهستگی چاقو را لمس کرد، کاملاً نمایان بود که کوچکترین فشاری
بر چاقو وارد نمیآورد. در مدت 30 ثانیه، چاقو خود به خود شروع به خم شدن
کرد. بعد گلر چاقوی دیگری را روی میز نشان داد که آن نیز در حال خم شدن
بود. سپس ساعتهایی را که کار نمیکردند در دست گرفت و به ملایمت روی آنها
دست کشید و باعث شد که دوباره شروع به کار کنند.
در طول اجرای این برنامه، ساعت مچی لیال واتسون از کار افتاد، ولی آنچه
بیشتر از همه دو دانشمند را مبهوت کرد، عقربه ساعتی بود که خم شده و به
شیشه چسبیده بود و این نشان میداد که اگر هم نیرنگی در کار باشد، دسترسی
به عقربه ساعت از پشت شیشه امکانپذیر نیست.
یکی از تماشاگران حاضر در برنامه ضبط تلویزیونی، از جا بلند شد و ادعا کرد
در صورتی کار گلر را قبول خواهد کرد که بتواند یک میله فلزی ضخیم را خم کند
و سپس میله فلزی قطوری را به دست مجری برنامه داد. گلر گفت که این کار عملی
نیست، زیرا به زمان بیشتری برای این کار نیاز دارد و زمان کوتاه برنامه این
فرصت را به او نمیدهد. در این وقت، تهیه کننده برنامه جلو دوربین آمد و
گفت تعداد زیادی پیام تلفنی از طرف مردم رسیده که همه ادعا کردهاند در
زمان تماشای برنامه، ساعتهای از کار افتاده آنها دوباره به کار افتاده است
و کارد و چنگالهای غذاخوریشان کج و کوله شده است.
در طی هفته بعد، روزنامهها نوشتند که در آن شب بیش از 300 کارد و چنگال و
قاشق خم شده و بیشتر از هزار ساعت، شروع به کار کرده است و بالاخره دو
دانشمند و ریاضیدان دیگر به نامهای دکتر "تد باستین" Dr. Ted Bastin و
دکتر "جیمز" Dr. James پیشنهاد کردند، مایلند از گلر در آزمایشگاه خصوصی
خود امتحاناتی به عمل آورند و چندی بعد، نتیجه مثبت آن آزمونها در مجله
علمی طبیعت که یکی از پر تیراژترین و معروفترین نشریههای علمی دنیاست، به
چاپ رسید.
باید گفت متجاوز از یک قرن است که دانشمندان از "مدیوم"ها و افرادی که
نیروهای روحی ناشناختهای دارند، دعوت میکنند که به آزمایشگاههای آنها
بروند و نیروهایشان را تحت آزمایش دقیق علمی قرار دهند. البته نتیجهای که
در این صد سال گرفته شده، کلاً بسیار ناامیدکننده بوده است. نه اینکه
"مدیوم"ها نتوانسته باشند نتایج مثبتی به دست بدهند، برعکس، بعضی از این
پدیدهها به صورت باور نکردنی استثنایی بودهاند و کارهای عجیبی به نمایش
درآمده است، مثل بازیهایی با دستهای نامرئی، بلند شدن از زمین در روز
روشن و طی طریق و ظاهر کردن گلهایی از فضا. حتی یکی از مدیومها به یک گل
سوسن شش پا با گلدان، جسمیت بخشید.
در واقع قانون اولیه آزمایشهای علمی این است که کارهای آنان باید مکرراً
انجام گیرد و مشکل اول با این پدیدههای روحی این است که آنها نمیتوانند
در همه اوقات، یکسان از نیروهای خود استفاده کنند و فقط در زمانهای خاصی
میتوانند این نیروها را به نمایش بگذارند. محققین یکایک ثابت کردهاند که
نیروی حقیقی تلهپاتی، سایکوکنیس (حرکت دادن اشیاء یا خم کردن آنها)
اصولاً ذاتی است و چنانچه کسی در صدد یادگیری آن باشد نیاز به تمرینات
زیادی دارد.
گروهی از محققین و دانشمندان، نیروهای گلر را چیزی نزدیک به مسائل روحی
میدانند و معتقدند: در اصل، این تصورات، نوعی نمایش از ناخودآگاه انسان
است و یا میتوان گفت: نیروی خواست آنهاست که منجر به وقایع و اتفاقاتی خاص
میشود. آنها معتقدند: یوری گلر نیز از زمره کسانی است که مایل است خود را
انتخاب شده از سیاره دیگر بداند و نیروی خواست و اراده اوست که این
رویدادهای عجیب را به وجود میآورد. دکتر هال پوتهوف Dr hall pouhoph و
دکتر راسل تراگ
Dr Rasel Tray، دانشمندانی هستند که در آمریکا به دیدار یوری گلر رفتند.
آنروز دکتر پوهاریش نیز حضور داشت. وقتی همه دور میز نشستند، یوری از
حاضران خواست ساکت باشند. او گفت منتظر است تا علامتی به او داده شود.
ناگهان یک دستگاه آزمایش برقی، خودبهخود شروع به زنگ زدن کرد، در حالیکه
هیچ دلیلی برای به صدا درآمدن آن وجود نداشت. سپس یک حلقه مسی به شکل یک
میله منحنی دو سر، دور چراغ، شروع به کج شدن کرد و بالاخره از بالا روی میز
و سپس روی زمین افتاد. یوری باز منتظر یک علامت دیگر شد و گفت دستبند
زنجیری را که در دست پوتهوف بود، به او بدهند. یوری آن را گرفت و لحظهای
بعد دکتر پوتهوف متوجه شد که دستبند، شکسته و یک حلقه از زنجیر آن کم شده
است.
دو روز بعد، در آزمایشگاه خصوصی دکتر پوتهوف و دکتر تراگ آزمایشهایی روی
یوری انجام گرفت که سابقاً این دو دانشمند روی "اینگوسوان" Inyosowan نیز
انجام داده بودند. اینگوسوان قادر است روحش را از بدن خارج کند و همچنین
میتواند با چشم غیرمسلح، نیرویی که از بدن و سرانگشتان انسان زنده به
بیرون جریان دارد، ببیند. اینگوسوان توانست در 8 دقیقه، روحش را به سیاره
عطارد بفرستد و اطلاعاتی جمعآوری کند و بازگردد.
در این جلسه یوری گلر آرام نشست. وسیله آزمایش، یک آهنربا و مغناطیسسنج
دقیق بود که کاسه زنگ آن بوسیله یک دستگاه انتقال به بالا نصب شده بود و
یوری توانست سوزن آن را از طریق حرکت دستش در نزدیک آن، منحرف و کج کند.
آنروز آزمایشهای زیادی روی یوری انجام شد، ولی وجود نیروی تمرکز او باعث
بههم ریختگی و اختلال دستگاههای مغناطیسی شد. مثلاً تصویر صفحه تلویزیون
مداربستهای که حرکات او را نشان میداد، نامیزان شد و یا کامپیوتر موجود
در آزمایشگاه، جوابهای درهم و غلط میداد.
یوری گلر خودش معتقد است، بهدلیل اینکه نیرویش از فلزات سرچشمه گرفته،
برایش آسانتر است، زمانی که میخواهد فلزی را با نگاه خود خم کند، آن را
روی یک صفحه فلزی بگذارد. آزمایشهای تلهپاتی نیز همگی درست از کار
درآمدند و یوری توانست درون هر قوطی و پاکت سربستهای را که دو دانشمند پیش
رویش گذاشتند شرح دهد.
جالب اینجا بود، یک روز که عده زیادی از دانشمندان حضور داشتند، یوری همه
لوازم و اشیاء فلزی را که برای آزمایش او به لابراتوار انتقال داده بودند،
کج کرد و سرانجام نیز یکی از دانشمندان، قاشق دونیمشدهای را که یوری روی
آن خیره شده بود، لمس کرد و پی برد که قسمتی از شکستگی آن، نرم و
انعطافپذیر است. او دریافت که یوری با نیروی ناشناختهاش قادر است، فلزات
را ذوب کند. حتی فلزی که فقط با حرارت بسیار بالا آب میشود.
چند تن از دانشمندان ادعا کردند که یوری با نوعی ماده شیمیایی، فلزات را حل
میکند، ولی در آزمایشهای لابراتواری، معلوم شد در عمل شکستگی فلزات، هیچ
ماده شیمیایی بهکار نرفته است. نمایشهای تلویزیونی او و دهها تماس تلفنی
بینندگان تلویزیون همه حاکی از این بود که قاشقهای موجود در خانهشان کج
شده، شکسته، ساعتهای آنان از کار افتاده و یا دوباره به کار افتاده است.
خبرنگار یکی از نشریات برای مصاحبه به دیدار گلر رفت و نظریات خود را نوشت.
او در اینباره نوشته است: "همانطور که ما گرم گفتگو بودیم، ناگهان یک سکه
اسپانیایی از درون یک زیرسیگاری روی میز تحریر، بالا پرید و به سوی دیگر
اتاق پرتاب شد" همچنین "جس لاسکی" Jaslasky که یک فیلمنامهنویس هالیوودی
است، نوشته، یک بار گلر برای صرف شام به آپارتمان او رفت. در اصلی ورودی
آپارتمان با طرح یک اژدها، فلزکاری و تزئین شده بود. یوری ساعت 8 شب آمد و
ساعت 9، یک میهمان دیگر وارد شد و گفت دو طرف بدنه اژدهای در ورودی از جا
کنده شده و به طرف بیرون کشیده شده است. یوری که تمام مدت در اتاق بود و از
آنجا خارج نشده بود، از این ضرر و زیانی که وارد آورده بود، پوزش خواست.
بعد، دربان ساختمان برای مرمت آن آمد ولی با کوبیدن روی فلز، موفق به مرمت
آن نشد، بلکه قسمتهای کج شده از بدنه اژدها جدا شدند.
"رابرت استیگوود" Robert Steagood کسی که تصمیم داشت فیلمی از گلر بسازد،
شبی او را به خانه خود دعوت کرد. عده ای از کارگردانان و تهیهکنندگان
سینما نیز در این محفل حضور داشتند. استیگوود میگوید: وقتی پیشخدمت سینی
نوشابه را دور میز میگرداند، یوری در گوشه تالار ایستاده بود. ناگهان،
سینی پیشخدمت با نزدیک شدن به گلر از وسط دو نیم شد و همه لیوانها و
نوشابهها بر زمین یا لباس میهمانان پاشیده شد.
بعد از چندی رابرت استیگوود به آشپزخانه رفت تا علت تأخیر حاضر شدن شام را
دریابد. او متوجه شد که همه قاشق و چنگالها کج شدهاند. این اتفاقات او را
مصمم کرد که حتماً فیلمش را بسازد. بار دیگر سر میز شام، یوری دستش را
بالای دست یکی از میهمانان گرفت و دکمه سردست طلای او، بیدرنگ بیرون پرید
و در ظرف غذا افتاد. وقتی دگمه را برداشتند، قسمت چفت و بست آن، گم شده بود
و با وجود جستجوی زیاد پیدا نشد. سپس یکی دیگر از میهمانان جلو آمد و گفت:
این دستبند طلا، هدیه عزیزی است که او را بسیار دوست میداشتم. یوری با
نگاهی به آن فوراً گفت: "آن عزیز مادربزرگ شما بود و در میان تعجب همگان،
با اشاره دست او از راه دور، دستبند باز شد و نوشته پشت آن ادعای یوری را
ثابت کرد.
یوری معتقد است، سلامت او در افزایش نیروی مرموزش موثر است. به همین دلیل
سیگار نمیکشد و از مشروبات الکلی استفاده نمیکند. او معمولاً دو بار در
روز غذایی بسیار ساده و سبک میخورد و هر روز ورزش میکند.
یوری میگوید: همیشه اتفاقات عجیبی در پیرامون من رخ میدهد. یکبار که با
تاکسی به فرودگاه میرفتم و چمدانهایم روی باربند اتومبیل با طناب بسته
شده بود، بست فلزی باربند، چند بار از جا بیرون پرید و چمدانها بر زمین
افتاد و باعث شد راننده مرتباً از من معذرتخواهی کند. و یا بارها وقتی
پیشخدمت رستوران غذایی برای من میآورد، خودبهخود بشقاب از دستش به زمین
پرتاب میشود. او میگوید: هنوز نمیدانم این نیرو از کجا آمده و چه معنی
میدهد و چرا با من است، نه با دیگری؟ یوری نیز مانند "کروازه" Krouazeh و
"هورکو" Hourkou با در دست گرفتن شیئی از یک مقتول، به شناسایی قاتل دست
پیدا میکند.
گلر روزی وارد آپارتمان مردی شد که او را دزدیده بودند. یوری به نقشه شهر
نگاهی کرد و احساس کرد محلی در نقشه میتواند مخفیگاه رباینده باشد. پلیس
او را با هلیکوپتر روی شهر گرداند و او توانست از بالا، مخفیگاه را احساس
کند. جالب اینجا بود که مرد ربوده شده را در همان محل پیدا کردند.
یوری گلر معتقد است که این نیرو در همهکس یافت میشود، فقط باید آن را
آزاد کرد. خودش نیز هر روز برای تقویت نیروهایش دست به تمریناتی جالب
میزند. او میگوید میتوان نیروی تلهپاتی را به راحتی تقویت کرد. مثلاً
گاه که در خیابان راه میرود، سعی میکند رنگ اتومبیلهایی را که از پشت
سرش میآیند، حدس بزند. او میگوید: اینکار به تقویت این نیروی خاص کمک
میکند و به مرور میتوان دریافت که درصد حدسیات درست اضافه میشود. او
درباره محلهایی که گاه انسان احساس میکند، آنجا را دیده و یا در آن مکان
بوده است، میگوید: این حالت مربوط به نیروی تلهپاتی است و امواج فکری
زودتر از خود شخص به محل میرسد، بهاین دلیل شخص احساس میکند که قبلاً در
آن محل بوده است.
وی میگوید: برای رسیدن به نتیجه دلخواه، باید روحی آرام داشت. نیروی عصبی
و حتی خواستههای زیاد گاه جلو این نیرو را میگیرد. او اظهار میدارد بعضی
اوقات زمانی که نمیتواند قاشقی را خم کند، آن را کنار میگذارد. ولی درست
در زمانی که آرام و بیخیال میشود، فلز ناگهان شروع به خم شدن میکند.
هرچه هست، یوری فردی است پر از شگفتی در دنیای ما که بسیار عجیب است.مجله دانش یوگا__________________________________فروشگاه یوگاعود قدرت تمرکز
امیدوارم حالتون خوب باشه.
یه سوال؟
چرا در مورد هیپنوتیزم چیزی نمی نویسید؟
باور کنید جزو ماورائ طبیعه هست....
اگه بتونید فیلم یا لا اقل عکس هم بذارید خیلی خوب میشه
موفق باشید.
به امید ظهور حق