دنیای ماوراء الطبیعه

عرفان ، فراروان ، متافیزیک ، ارواح، طب گیاهی و...

دنیای ماوراء الطبیعه

عرفان ، فراروان ، متافیزیک ، ارواح، طب گیاهی و...

پیوندها

یک بررسی علمی‌ درباره «آینده»

شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۰، ۱۱:۴۲ ق.ظ
آینده و آینده‌اندیشی همواره یکی از شگفت‌انگیزترین مسائلی بوده که ذهن آدمی ‌را به خود مشغول داشته است. تاریخ تفکر و اندیشه، شاهد اندیشمندان بی‌شماری بوده که هر یک متناسب با ادراک و برداشت خود از این موضوع، دیدگاه یا نظریه‌ای را مطرح کرده‌اند. بی‌شک، جمع‌بندی این آرا و دیدگاه‌ها کار چندان آسانی نیست به ویژه اگر در صدد دستیابی به فهمی ‌واقع‌بینانه و داوری بی‌طرفانه‌ای باشیم. این مقاله با هدف تبیین دیدگاه انسان معاصر پیرامون یکی از مهم‌ترین موضوع‌های ادراکی معاصر یعنی "آینده و آینده‌اندیشی" به نگارش درآمده و در این بررسی زوایای گوناگونی را در نظر گرفته است. سفر در زمان را آغاز کنیم! برای ادراک آینده ناگزیر به فهم گذشت زمان یا به تعبیری گذر خود از میان زمان هستیم. ارسطو معتقد بود حرکت همواره وجود دارد و زمان هرگز بدون تغییر نخواهد بود. رابطه میان زمان و تغییر در طول تاریخ، دغدغه ذهنی بسیاری از فیلسوفان و پرسشی مهم برای انسان‌های متفکر بوده است. اما دیگر متفکران چگونه می‌اندیشند؟ "ریچارد شلگل" در مقاله‌ای با عنوان "زمان و جهان فیزیکی" این پرسش را مطرح کرد: "آیا جهان در تغییر است از این رو که زمان می‌‌گذرد، یا احساس گذشت زمان در اثر تغییر دست می‌دهد؟" شلگل نتیجه می‌گیرد که وجود تغییر، تصور زمان را پدید آورده است و نشان دادن تغییر از ویژگی‌های اصلی زمان است و در واقع تغییر، نشانه‌ای برای درک و اندازه‌گیری زمان است. چه بسا انسانی که در یک اتاق یکسان از نظر نور (چه روشنی و چه تاریکی) بازداشت یا زندانی باشد، پس از گذشت مدتی نمی‌تواند ادراک پیشین خود را از زمان داشته باشد، چرا که تغییر نور محیط یکی از عوامل ادراک گذشت زمان است و فقدان چنین عاملی تغییری چشمگیر در ادراک انسان پدید خواهد آورد و می‌‌توان چنین پنداشت که ادراک مولفه‌های زمانی و مکانی، چندان هم از یکدیگر جدا نیستند. از سوی دیگر، تفاوت درک زمان در حالت‌های خواب و بیداری یا آن‌چه که روان‌شناسان ناخودآگاه و آگاه می‌نامند، تا اندازه‌ای روشنگر این واقعیت است که میزان هوشیاری سامانه عصبی انسان و حتی سطوح هورمونی، با درک زمان و تغییر آن ارتباط مستقیمی‌ دارد. حالت‌های آگاهی و هوشیاری انسان نسبت به تغییر در محیط پیرامونی، در ادراک زمان موثر است. حتی وضعیت سکون یا تحرک فرد و سرعت حرکت او، حضور او روی کره زمین یا در فضا و یا در دیگر سیارات، همگی در درک مفهوم زمان موثرند. به هر حال حضور مادی در جهان فیزیکی این جبر ناگزیر را بر ما تحمیل کرده که بپذیریم زمان و جهان می‌گذرد یا بنابر آن چه برخی از دانشمندان مطرح کرده‌اند، "این ما هستیم که از میان زمان می‌گذریم." بر این اساس، گذشت زمان چه از نظر احساس و چه از زاویه طرح آن در قالب مقوله‌ای عقلانی، همواره ما را با شکلی از زمان رو به رو می‌‌سازد که هنوز فرانرسیده و از آن به عنوان "آینده" تعبیر می‌کنیم. پیامدهای طبیعی آینده‌اندیشی آگاهی انسان نسبت به زمانی که در پیش است، دو پیامد طبیعی را به همراه دارد. نخست آن که فرد تصویری قطعی از آینده را نمی‌تواند در مخیله خود تصور کند و آن چه که تصور شود، تصاویری احتمالی و غیر قطعی خواهند بود. دوم، این که این آگاهی می‌تواند نوعی هوشیاری یا انتظار را برای زمانی به همراه آورد که هنوز فرانرسیده است. این هوشیاری به نوبه خود استعداد تبدیل شدن به نوعی آمادگی روانی و فیزیکی را دارد که البته این استعداد همیشه به عینیتی ملموس مبدل نمی‌شود و در ادبیات آینده‌گرا از آن با عنوان "غفلت‌زدگی" یا غافلگیری در برابر آینده یاد می‌شود. به نظر می‌رسد بخش زیادی از ادراک آینده، مربوط به چگونگی شکل‌گیری ذهنیت انسان پیرامون شرایط زمانی و مکانی است که هنوز حضور فیزیکی انسان را در برنگرفته، و فرد تنها می‌تواند تصویری مبهم از آن را در ذهن خود بپروراند. پیش‌فرض‌ها و قراردادهای ذهنی، تحلیل مولفه‌های نوری و مکانی، سطوح متفاوت هوشیاری و... آمیزه‌ای پیچیده را پدید می‌آورند که تفکیک آنها از یکدیگر برای درک بهتر آینده، به آسانی میسر نیست. امروزه برای بسیاری از اندیشمندان روشن شده است که میزان تکامل‌یافتگی سامانه عصبی انسان، و قدرت‌های متفاوت فردی ذهنی و عقلانی در دریافت تصاویری از آینده، نسبی بودن ادراک آینده را امری بدیهی ساخته است. اگر انسان‌ها به گونه دیگری آفریده شده بودند و هوشمندتر از نسل کنونی بودند (امری که در شرایط کنونی تنها به مدد مهندسی ژنتیک یا تکامل طبیعی از نسلی به نسل دیگر میسر پنداشته می‌شود) این احتمال می‌رفت که درک متفاوتی از آینده داشته باشیم. قدرت تخیل و تصور آینده در گستره نامحدود ذهن انسان معاصر، تنها نیرویی است که انسان امروزی به آن مجهز است و می‌تواند نقاط زمانی و مکانی دوردست را در ذهن خود ترسیم نماید و حتی به آنها دست یابد.    آینده‌اندیشی: کاری مفید یا بیهوده؟! حکیمی‌ گفته است: "در نگاه کسانی که پرواز را نمی‌فهمند، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچک‌تر دیده می‌شوی." شاید مهم‌ترین چالش فرا روی انسان معاصر، تبیین ضرورت آینده‌اندیشی به دیگر انسان‌هایی است که هنوز درک صحیحی از آینده ندارند، چه برسد به آن که از آینده‌اندیشی و ابعاد گوناگون آن آگاهی داشته باشند. در برخی از جوامعِ کنونی، آینده‌اندیشان را مورد تمسخر قرار می‌دهند. تمسخرکنندگان معمولا این پرسش سرزنش‌آمیز را برای آینده‌اندیشان مطرح می‌‌کنند: "انسان امروزی که در حل مسائل روزمر‌ه خود درمانده است، چگونه می‌‌خواهد برای مسائل انسان‌های آینده یا معاصر راه‌‍‌‌حل‌هایی را بیابد؟" این پرسشِ به ظاهر واقعی، با چشم‌پوشی از واقعیتی بزرگ‌تر مطرح می‌شود، این که: "بسیاری از مشکلات امروز، در دیروز و گذشته ریشه دارند." برای آن که بتوان در وهله نخست ذهن چنین افراد سطحی‌نگری را نسبت به آینده تحریک کرد، باید پرسش‌هایی را برای آنان مطرح کرد. به عنوان نمونه، اگر برخی چالش‌ها وجود نداشتند، جهان امروز ما چگونه جهانی بود؟ چالش‌هایی مانند: قحطی و سوء‌تغذیه، کمبود آب، بحران‌های مهاجرت، هزینه‌های غیرضروری انرژی، تخریب محیط زیست، بیکاری و استثمار، هزینه‌های بالای بهداشت و عدم دسترسی به امکانات بهداشتی، چالش‌های امنیتی و مدیریتی، فقر، درگیری‌های نظامی، سبک‌های زندگی استرس‌آفرین، بیگانگی و ناهمبستگی، هزینه‌های گزاف آموزش، خرید و فروش کودکان و استثمار آنها، بیماری و مرگ نوزادان، ریسک و رکود اقتصادی. با در نظر گرفتن این واقعیت که بسیاری از این چالش‌ها یک شبه به وجود نیامده‌اند و پدیداری آنها در جهان معاصر حاصل غفلت و عدم اقدام موثر و مناسب در سالیان گذشته است، افراد منطقی با رو‌به‌رو شدن با چنین پرسشی، در می‌یابند که شاید در گذشته امکان انجام اقدام مناسب یا در پیش گرفتن تدابیری برای دوری از این گونه چالش‌ها وجود داشت؛ اما بنابر دلایلی، فقدان اقدامی کارآمد در آن زمان سبب بروز چنین مشکلاتی در جهان امروز شده است. جهان امروز همان آینده‌ای است که در سالیان گذشته، ملت‌های گوناگون منتظر فرارسیدن آن بودند. و باز اگر از خود بپرسیم جوامع و رهبران آنها چه گمانه‌های آشکار و پنهانی را در ذهن می‌پرورند که سبب بروز چالش‌های فوق در جوامع خود و جهان شده‌اند، یا این که برنامه‌ریزی بلند مدت چگونه می‌تواند این مشکلات را کاهش داده یا از میان بردارد، و یا این که چه درس‌هایی را می‌توان از ملل و کشورهای گوناگون برای رویارویی موثر با این چالش‌ها آموخت، و افزون بر این‌ها جوامع و ملل گوناگون چه نقشی در کاهش یا افزایش این مشکلات‌ می‌توانند داشته باشند، و همچنین این چالش‌ها در ارتباط با هر جامعه یا ملتی که بر جهان غلبه یابد، چه تغییری خواهند یافت، و افزون بر این، چه بحران‌های جدید دیگری ممکن است پس این چالش‌ها در سال‌های آینده پدید آید، ذهن ما تا حد چشمگیری نسبت به آینده تحریک خواهد شد و چه بسا نگران آن نیز شود. هنگامی‌که افراد برای پاسخ به این پرسش‌ها، دیدگاه‌های خود را با یکدیگر در میان بگذارند، مجموعه‌ای درخور توجه از دیدگاه‌ها و نظریه‌ها را در اختیار خواهیم داشت. با وجود آن که تمامی ‌این دیدگاه‌ها در بردارنده راه‌حل‌های کاملا کاربردی نیستند، اما کمترین مزیت آنها این است که گامی ‌فراتر از مباحث رایج و روزمره را دربرداشته‌اند و خواسته و ناخواسته به آینده گرایش یافته‌اند. همین گرایش به آینده، به اندازه جهانی که امروز در آن زندگی می‌کنیم ارزشمند و حائز اهمیت است. هنگامی‌که انسان‌ها از هر رنگ، زبان، نژاد و مذهبی برای ساختن جهانی بهتر با آینده‌اندیشان همراه شوند، استعداد در خور توجهی برای تغییر جهان در جهت مثبت پیدا می‌کنند. در این صورت آینده‌اندیشان در تبیین ضرورت آینده‌نگری و اقدام برای آینده تنها نخواهند بود. البته این همگرایی ذهنی تا این اندازه نمی‌تواند کافی باشد و به تعمیق بیشتر آن نیاز داریم. برای این منظور باید میل و اشتیاق طبیعی افراد به کسب آگاهی از آینده را در ذهن آنها بیدار و تقویت کرد. مروری بر مراحل زندگی طبیعی افراد، راه صحیح انجام این اقدام موثر و در همان حال حساس را به ما نشان می‌‌دهد.   اشتیاق طبیعی به آگاهی از آینده رویاهای کودکی و خاطره‌هایی که از آن دوران داریم، با وجود آن که به بخشی از گذشته ما تعلق دارند، همواره رنگی از آینده را با خود به همراه دارند. وقتی کودک بودیم و ناآگاهانه در رویاها و آرزوهای آینده خود غوطه‌ور بودیم، نمی‌دانستیم که آینده ممکن است آبستن چه رویدادها و حوادثی باشد. آینده از دیدگاه ما شاید به روزها، هفته‌ها، ماه‌ها و شاید سال محدود می‌شد و اگر می‌خواستیم آینده‌های دور و چندین ساله را تصور کنیم، یا نمی‌توانستیم، یا آن قدر تصاویر ذهنی آینده تخیلی بودند که حتی خود ما را هم به خنده وامی‌داشتند، چه برسد به دیگران. اما همیشه می‌خواستیم بدانیم: "چه اتفاقی در آینده رخ خواهد داد؟" سرعت وقوع رویدادهای جهانی و اجتماعی شاید فرصتی برای تفکر آرام و خردمندانه پیرامون آینده باقی نگذاشت و آینده را در حالی یافتیم که با زمان حال ادغام شده بود و دیگر جدایی و تفکیک امروز از فردا برای ما کار آسانی نبود. به تدریج، کنجکاوی‌های کودکانه جای خود را به تفکرهای خام و ناپخته در اعماق اندیشه‌های نوجوانی و جوانی داد و باز ترکیبی از خیال و واقعیت تصویری مبهم از آینده را در ذهن ما رقم زد که بیشتر مبنایی از احساسات و عواطف را داشت تا واقعیت‌گرایی و عقلانیت. به هر حال، برای آنهایی که آخرین سال‌های دوران جوانی را می‌گذرانند، مشاهده آثاری از این کنجکاوی‌ها هنوز امری طبیعی بوده و ممکن است در دام تجزیه و تحلیل سیستمی یا برون‌یابی روند اسیر شده باشند و دیگر نتواند مانند گذشته در بوته‌زار اندیشه آزادانه جست و خیز کنند. بگذریم، اندیشه آینده‌گرا و اندیشه‌ورزی پیرامون آینده هرگز رهایمان نمی‌کند و ذهن‌های متلاطمی را که هیچگاه نتوانسته‌اند به قطعیتی نسبی برسند، با آینده‌های بدیلی رو‌به‌رو ساخته که گاهی هیچ کدام از آنها نمی‌توانند برای ما مرجح باشند و چاره‌ای جز پذیرش محتمل‌ترین آنها نداریم. شاید یکی از این آینده‌های بدیل، پراکندگی کوشش‌های آینده‌گرا و دانش بنیان در حوزه آینده‌پژوهی و به طور مشخص در جوامع فارسی زبان باشد که با وجود برخورداری از استعدادهای مناسب، هنوز نتوانسته به انسجام و توانمندی شایسته‌ای دست یابد. منظور از انسجام و توانمندی، همگرایی ذهن‌های نواندیش و آینده‌گرایی است که به آرمان "دانش برای دانش" بیش از هر اولویت دیگری اهمیت می‌دهند و پایه‌ریزی جامعه‌ای مترقی و دانش بنیان را تنها در تحقق یافتن این آرمان می‌دانند. کاملا قابل درک است که آینده‌پژوهی در جوامع فارسی زبان رشته‌ای نوپا محسوب می‌شود و هنوز حتی یک دهه هم از عمر آن نگذشته و به جز برخی کانون‌های اندیشه که بنابر دریافت سفارش‌هایی از برخی کارفرمایان فعالیت‌هایی را در این حوزه به انجام رسانده‌اند، کوشش یا فعالیت چشمگیری صورت نگرفته و هنوز آینده‌پیمایی به رفتاری متعارف در جامعه تبدیل نشده است. افزون بر این و به طور کلی، مقوله "آینده" گسترده‌تر از آن است که بتواند در کنترل و احاطه کامل دانش و آگاهی فردی یا گروهی معین و ویژه قرار گیرد و هرگونه ادعایی در این زمینه، تنها نوعی گزافه‌گویی خواهد بود. دلایل بی‌شماری را می‌توان برای این وضعیت در نظر گرفت؛ از شرایط ویژه فردی و اجتماعی آینده‌پژوهان گرفته تا ویژگی‌های ذاتی این دانش نوپا که به دلیل عدم برخورداری از چارچوب‌های ثابت و ایستا، مانند آن چه که در دیگر علوم پایه نظیر فیزیک، شیمی و پزشکی و... وجود دارد، این حوزه شناختی و معرفتی به درستی یا نادرستی به قلمرو علوم انسانی و اجتماعی نظیر فلسفه سپرده شده و حوزه‌های بحث و نظر به شیوه‌ای تقریبا نامحدود برای همگان باز گذاشته شده است. اگر بدانیم از آینده چه می‌خواهیم و چشم‌انداز مطلوب جمعی کدام است، زمینه همگرایی ذهن‌های آینده‌گرا به تدریج فراهم خواهد شد و از استعدادهای موجود به شیوه‌های مناسب برای پیشبرد اهداف مشترکی که عاری از هر گونه ادعا یا برتری‌طلبی نسبت به دیگران خواهند بود، بهره‌برداری خواهد شد.   تکامل آینده‌اندیشی: از آینده‌آفرینی تا آینده‌پذیری همان‌گونه که خاطر نشان شد، آگاهی از آینده خواسته یا ناخواسته اقدام‌های فردی و اجتماعی را به همراه دارد، اقدام‌هایی که در برهه‌هایی از تاریخ سرنوشت تمدن بشری را رقم زده است. اینک تمامی ‌آن چه که در باب ادراک آینده در اندیشه انسان امروزی قابل کاوش و بررسی است، جمع‌بندی و ارائه می‌شود. از هنگامی‌که انسان معاصر دریافت که می‌‌توان با انجام اقدام‌هایی بر آینده‌ای که هنوز فرانرسیده تاثیر گذاشت، علاقه عمومی ‌نواندیشان از کسب آگاهی از آینده به سوی "آینده‌آفرینی" تغییر یافت. دیگر افراد به جای آن که به دنبال پیش‌بینی آینده بروند، تلاش می‌کردند در حوزه آینده‌های فردی برای آینده خویش تصمیم بگیرند و آینده مطلوب و مرجح خود را با دستان خودشان بسازند. اگر چه این رویکرد، تازه جذاب و تا حدود زیادی عملی و امکان‌پذیر به نظر می‌رسید، بروز موانع فردی و اجتماعی در راه تحقق آینده‌های فردی موجب شد تا نگرش محافظه‌کارانه‌ای در این عرصه شکل بگیرد و بازگشت به رویکرد انفعالی گذشته محتمل‌تر از تلاش برای آفرینش آینده به نظر برسد. انسان سرگشته میان "حق انتخاب سرنوشت" و اسیر در چنگال "سرنوشت محتوم"، چاره‌ای جز ایجاد نوعی تعادل میان این دو گزینه نداشت و با در پیش گرفتن نوعی محافظه‌کاری، شکلی ترکیبی از ادراک ذهنی و به بیان بهتر توجیه و اغنای ذهنی را ترسیم کرد. در این شکل ترکیبی، هر جا که توفیقی در راه ساختن آینده حاصل می‌شد، آن را مرهون بهره‌برداری از "حق انتخاب سرنوشت" می‌دانست و هر جا شکستی نصیب او می‌شد، آن را تسلیم شدن در برابر "سرنوشت محتوم" می‌پنداشت. این رویکرد تضادآلود، با نمایان ساختن تضادهای درونی خود که متاثر از ناتوانی‌های فردی و اجتماعی در تحقق آینده‌های مرجح بود، دیگر نمی‌‌توانست قابل توجه یا پیروی باشد. اینک چاره کار چه بود؟ بار دیگر گسستی معنادار میان "آینده‌گزینان" و "آینده‌باوران" پدید آمد. طرفداران هر یک از این دو مکتب فکری و ذهنی یعنی "آینده‌گزینی" و "آینده‌باوری"، با تبیین استدلال‌های خود، درصدد تثبیت جایگاه فکری و فلسفی خود برآمدند و هر یک پیروی از مکتب متقابل را نادرست می‌پنداشتند. با نگاهی هوشمندانه به هر یک از این دو روش و مکتب فکری می‌توان نقاط قوت و ضعف آنها را دریافت و نسبی بودن دستاوردهای آنها را در راهی که در پیش گرفته‌اند، به خود آنها نشان داد. به بیانی دیگر، نه تسلیم شدن محض در برابر آینده و سرنوشت می‌‌تواند انسان را به جایی برساند و نه اتکای صرف بر آینده‌گزینی، چرا که آینده‌گزینان خود معترف به این واقعیت هستند که همیشه قادر به گزینش آینده مرجح نیستند و شرایط فردی و اجتماعی همواره با خواست آنها برای تغییر آینده همراهی نمی‌کند. رویکرد سومی ‌لازم است تا به هر دوی آنها این واقعیت را گوشزد نماید که حرکت انسان به سوی آینده یا به بیان بهتر عبور زمان از روی موجودیت فیزیکی او مرتبط با متغیرهای گوناگون فردی، اجتماعی، زمانی و مکانی است و برآیند و تقاطع نهایی این عوامل است که آن چه را که آینده می‌نامیم، شکل می‌دهد. سرانجام، با واقعیتی به عنوان آینده رو‌به‌رو می‌شویم که پیروان هر دو دیدگاه در آن حضور خواهند داشت. واقعیتی که به زعم هر یک از آنان "گزینش" یا "تحمیل" شده است. حال چارهای جز پذیرش این گزینش یا تحمیل وجود ندارد.‎ وقوع یک آینده و قرار داشتن در آن، چارهای جز سازگاری با آن ندارد؛ اما تمامی ‌کوشش آیندهپژوهان معطوف بر آن است که این آینده را پیش از وقوع پیشبینی کنند، و گر نه ما پیوسته در هر لحظه بعد نسبت به لحظه پیش از آن قرار داریم. پذیرش آینده را باید از باور داشتن آن متمایز دانست. نمی‌توان گفت که یک باور در خصوص آینده همواره بر پایه‌های واقعی و مستند شکل گرفته است، حال آن که پذیرش آینده یعنی سازگاری با آن. کسی که با آینده سازگاری پیدا می‌کند، قابل مقایسه با فردی که خود را به یک آینده مبهم دلخوش کرده است، نیست. آینده‌پذیر هر لحظه از آینده را قدر می‌داند و با دانش و اقدام، فعالیت‌های لازم برای حضور سودمند در آینده را انجام می‌دهد. اما آینده‌باوری تا حدودی نوعی نگرش منفعلانه را در فرد پدید میآورد و در بهترین حالت او را به آینده امیدوار میسازد، امیدی که تحقق آن هنوز معلوم نشده است.‎‎‎‎‎‎‎ از این رو پذیرش آینده، بر باور داشتن آن یا گزینش آن تقدم دارد. پذیرش آینده یا به اصطلاح "آیندهپذیری" (Futurability) به معنای وجود استعداد، شناخت و درک لازم در میان شهروندان یک جامعه برای "پذیرش آینده" و به بیان بهتر استقبال از آینده است. منظور از استقبال از آینده، مشایعت گذشته و خداحافظی با آن است. زمان با سرعت بسیاری رو به آینده در حال حرکت است و گرفتار شدن در چنگال گذشته، تنها سبب غفلت از آینده و آن چه که در پیش است میشود. بهره‌گیری از فنونی نظیر "ارزیابی فناوری" (Technology Assessment) با هدف ایجاد موقعیتهای بهتر برای زندگی، سلامتی و بقای انسان در محیط ناآرام و متلاطم کنونی جهان، با در نظر داشتن ایده آینده‌پذیری صورت می‌گیرد. آیندهپژوهان نقش قابل توجهی را برای "فناوری" به منظور ساختن جهان آینده قائل هستند و با ترسیم آینده ارجح برای جوامع انسانی، در پی استقرار الگوهای مناسب‌تری از حیات فردی و اجتماعی هستند. ایجاد بسترهای مناسب و فراهم ساختن عوامل موثر است که این آینده ارجح را به واقعیتی عینی و ملموس تبدیل مینماید، والا هیچ آیندهپژوهی بدون ایجاد شرایط لازم، نمیتواند ایدهها و اندیشههای خود را پیرامون آینده محقق سازد.‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎ نوآوری، تفکر خلاق، ایدهپردازی و دیگر توانمندیهای ذهنی، همگی در خدمت فرایندی قرار میگیرند که هدف آن، ایجاد شرایط بهتر برای فعالیت و زندگی نسلهای کنونی و بعدی انسان بر روی کره خاکی زمین (و شاید کرات دیگر) در آینده است. با این وجود، به دلیل آن که آینده سرشار از رویدادها و احتمالاتی است که امکان شناسایی و پیشبینی تمامی ‌آنها به صورت کاملا دقیق وجود ندارد، برخی افراد که دیدگاههای مشکل‌پسند یا کمال‌گرا (Perfectionist) دارند، با دیدهی شک و تردید به این تلاش مینگرند.‎‎‎‎‎‎‎‎ نکتهای که هنوز برای بسیاری روشن نشده، این است که وقتی از مقوله آیندهنگری و پیشبینی آینده سخن به میان میآید، باور عمومی‌ به این پندار گرایش مییابد که آینده‌پژوهان نیز مانند طالع‌بینان یا فالگیران می‌توانند به پیش‌بینی آینده و امور آن بپردازند، حال آن‌که واقعیت کاملا متفاوت از این است. هیچ آینده‌پژوهی تاکنون ادعا نکرده است که می‌تواند آینده را به درستی و بی هیچ کم و کاست یا اختلافی پیش بینی کند، بلکه آینده‌پژوهان آیندههای ممکن در ارتباط با یک رویداد یا پدیده را در قالب سناریوها، چشم‌اندازها و تصاویر بزرگی از آینده ترسیم می‌کنند که رسیدن به هر یک از آنها را منوط به طی شدن فرایندی خاص و ایجاد شرایطی ویژه می‌دانند.‎‎‎‎‎‎ از این رو آینده‌پژوهی کوششی برای رسیدن به آینده است (که مانند هر کوشش دیگری امکان و احتمال بروز خطا و اشتباه در آن وجود دارد)، نه گمانه‌زنی دقیق و خطاناپذیر آینده. برای آن که بتوانیم ظرفیت‌های "آینده‌پذیری" را در یک جامعه افزایش دهیم، باید ظرفیت‌های پذیرش انواع رویدادهای محتمل را در میان آحاد آن جامعه بالا ببریم. این کار جز با پرورش ذهن‌های آیندهگرا و اندیشههای آینده‌نگر امکان‌پذیر نیست. از آنجایی که آینده‌های بدیل در قالب تصویرهای فردی از آینده تجسم می‌یابند، نخستین گام در این مسیر، تقویت استعدادهای آینده‌اندیشی ولو از نوع علمی‌- تخیلی است. دانههای آینده برای جوانه زدن در مزرعه آینده‌اندیشی، نیاز به نور و آفتاب "آینده‌پذیری" دارند؛ پس بیایید با تاباندن نور "آیندهپذیری" سر برآوردن آنها را به تماشا بنشینیم!‎‎‎‎منبع: ماهنامه دانشمند
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۰/۰۷/۲۳
  • ۴۱۱ نمایش
  • مسعود .ع

یک بررسی علمی‌ درباره «آینده»

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی