معرفی کتاب جهان هولوگرافیک/تالبوت
يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۲۸ ب.ظ
به جرأت میتوانم بگویم که هیچ یک از کارهای سینمایی «داریوش مهرجویی» به اندازه برگردانی از او که اخیرا خواندنش را شروع کردهام، نتوانسته بود من را تحت تأثیر قرار بدهد!
کتابی که در این پست، قصد معرفی آن را دارم «جهان هولوگرافیک» نام دارد. این کتاب نوشته مایکل تالبوت
است. چرا از توجیه بسیاری از پدیدههای دنیای دور و بر خود ناتوان هستیم؟
چرا اگر اهل علم و استدلال هستیم، گاهی مجبور میشویم برچسب خرافه بر
توجیهنشدنیها بزنیم و گاهی به آسانی از کنار آنها بگذریم؟ چرا استثناها
در علوم زیاد هستند و چرا در بسیاری از موارد یک نظریه به تنهایی نمیتواند
همه پدیدهها را به دقت توجیه کند؟
این کتاب، میکوشد به همین سؤالات پاسخ دهد و نظریهای در این مورد ارائه کند. اما
صرف نظر از درستی و اعتبار و مقبولیت نظریات مطرح شده در این کتاب، شاید
خواندن این کتاب سود دیگری هم داشته باشد، این که شاید بسیاری از حقایق
مسلم که در ذهن ما حجاری شدهاند، یک تعصب صرف و نگاهی شتابزده و
تکزاویهای به دنیا باشند و اینکه باید همواره به ذهن انعطافپذیری و جرأت
اندیشه در مورد نظریات جدید را داد. بله! چشمها را همواره باید شست و جور
دیگر باید دید.
مهرجویی در مقدمه کتاب مینویسد:
«کتاب جهان هـولوگرافیک را نخست چـند سـال پـیش دوست عـزیزم داریوش
شایگان در سفر آمریکا کشف کرد و گویا چنان به هیجان آمده بود که چند روز
بعد را فقط صرف صحبت در باب این کتاب کرده بود.....
به جرأت میتوانم بگویم که هیچ یک از کارهای سینمایی «داریوش مهرجویی» به اندازه برگردانی از او که اخیرا خواندنش را شروع کردهام، نتوانسته بود من را تحت تأثیر قرار بدهد!
کتابی که در این پست، قصد معرفی آن را دارم «جهان هولوگرافیک» نام دارد. این کتاب نوشته مایکل تالبوت
است. چرا از توجیه بسیاری از پدیدههای دنیای دور و بر خود ناتوان هستیم؟
چرا اگر اهل علم و استدلال هستیم، گاهی مجبور میشویم برچسب خرافه بر
توجیهنشدنیها بزنیم و گاهی به آسانی از کنار آنها بگذریم؟ چرا استثناها
در علوم زیاد هستند و چرا در بسیاری از موارد یک نظریه به تنهایی نمیتواند
همه پدیدهها را به دقت توجیه کند؟
این کتاب، میکوشد به همین سؤالات پاسخ دهد و نظریهای در این مورد ارائه کند. اما
صرف نظر از درستی و اعتبار و مقبولیت نظریات مطرح شده در این کتاب، شاید
خواندن این کتاب سود دیگری هم داشته باشد، این که شاید بسیاری از حقایق
مسلم که در ذهن ما حجاری شدهاند، یک تعصب صرف و نگاهی شتابزده و
تکزاویهای به دنیا باشند و اینکه باید همواره به ذهن انعطافپذیری و جرأت
اندیشه در مورد نظریات جدید را داد. بله! چشمها را همواره باید شست و جور
دیگر باید دید.
مهرجویی در مقدمه کتاب مینویسد:
«کتاب جهان هـولوگرافیک را نخست چـند سـال پـیش دوست عـزیزم داریوش
شایگان در سفر آمریکا کشف کرد و گویا چنان به هیجان آمده بود که چند روز
بعد را فقط صرف صحبت در باب این کتاب کرده بود.
شایگان به خصوص تئوریهای دیوید بوهم، فیزیکدان برجسته کوانـتوم، و نیز
کارل پریبرام، متخصص فیزیولوژی اعصاب، و مفهوم نـظم مسـتتر implicate
order و نظم نامستتر explicateorder و کل جهان هولوگرافیک را جالب و
هیجانانگیز یافته بود. آوازه کتاب به زودی به خانم گلی ترقی و به من هم
رسید. خانم ترقی هم که آن را خوانده بود مثل داریوش شایگان به
سخنپراکنی و ابراز هـیجان پرداخت و خلاصه حسابی مرا شیفته کرد.
او البته علاوه بر ایده دو نظم مستتر و نامستترکه بیشتر زنگ صدای جهان
مثلوار افلاطون را میداد، از این که جهان هولوگرافیک در حالی که آنجاست
و دیده میشود، مثل تصویر سه بعدی پرنس لیا در فیلم جنگ ستارگان، آنجا
نیست و وقتی دستتان را از میانش رد میکنید هیچ چـیز نـیست، و نـیز از
بـینـهایت حـوادث و موقعیتهای شگفتانگیز کتاب میگفت و مدام به
دنـبال گوش شنوا میگشت تا آنها را دقیق و مفصل صورتبندی کند.
و من وقتی آن را خواندم، عین یک داستان شیرین هیجانانگیز بود که در عین
حال داشت به سؤالهای بزرگ هستیشناختی، یزدانشناختی و فلسفی مـن
نیز جورخاصی جواب روشن امروزی میداد ( فارغ از رمز و راز و ابهام) که تا
حدی باوریذیر مینمود.
البته شاید برای قوم متافیزیکزده ما که خاطره قومیمان آکنده از
صورتـهای ازلی و مثالی است و چه بخواهیم چه نخواهیم دربند شهرهای خیالی
جـابلقا و جابلسا و صور معلقیم و عالم مثالی را که به جد میگیریم نه از
جنس ماده است و نه از جنس روح، بلکه معلق میان این دوست، برای
ذهنیتهایی از ایندست، این کتاب بیش وکم همان مفاهیم را به زبان مدرن
علمی امروزی بیان میکند (و نویسنده معتقد است برای عموم مردم
نوشتهشده نه متخصصان فیزیک و فلسفه، و اگر خواننده بتواند سی چهل صفحة
اول را تحمل کند،کتاب او را برده است) و نشان میدهد که معجزه تولید
نان در صحرای جلیله به دست عیسی مسیح، یـا شیءسازی سای بابا از هیچ
در فضا، با هر یک از معجزاتی که خود کتاب به دقت و یک به یک با جزئیات
برمیشمرد. همه اینها در آن مفهوم اساسی تئوری بوهم مبنی بر ایده
«همبستـگی ماهوی همه چیزها»، به خوبی میگنجد.
از آنجا که وجه عمیق واقعیت موجود جهان ما امواج و ذرات متحرک لامکان
و فرکانسهای بیشماری است که در هر لحظه هرجا هستند، که هم موجاند و هم
ذره، و تمام جهان ما، کهکشانهای ما و حتی فضاهای خالی ما را احاطه
کردهاند، این جهانی است که در آن سنگ وکوه و خاک و آب دارای شعورند و
میتوانند آگاهانه به امواج یا ذرات ساطعشده از ذهن ما پاسخ دهند. و
از طرفی آگاهی انسانی نیز علاوه بر موج میتواند خاصیت ذره داشته باشد و
طبق قانون لامکان ذرات زیراتمی، میتواند هر لحظه هرجا باشد. جنبش
فراروانـی (کـه برگردان خوبی برای واژه psychokinesis نیست) ، یا
متحرک ساختن اشیا از راه دور، که بخوبی در ایدة همبستگی ماهوی جا
میگرد، همراه با طوماری از اعمال و کردار فراطبیعی را در این کتاب،
نویسنده پشتسر هم قطار کرده است تا یکی از یکی دیگر حیرتآور و
شگفتانگیزتر باشد.
جهان هولوگرافیک آن جـهانی است که هر قطعه کوچک و هر ذره آن قطعه،
تمام ویژگیها و اطلاعات کل را در بر دارد، یعنی تمامی محتوای کل در هر جزء
نیز مستتر است. و این بهواقع خصلت مغز ماست که ساختاری هولوگرافیک
دارد، و خاطره و درد و تجربه و برخی چیزهای دیگر را نهتنها در مغز که در
هر ذرة کوچک آن نیز نگهداری میکند و نیز همین خصلت کلـی این جـان ماست
کـه جهانی هولوگرافیک است.
در این کتاب، اتفاقاً بخشی هم هست که از علما و عرفای مکـاتب عرفانی
ایران و از شـهرهای خیالی-مثالی جابلقا، جابلسا و غیره سخن میگوید و
اینکه چگونه این حکیمان بزرگ به راز آن جهان، یا واقعیت دیگر یعنی نظم
مستتر پی برده و گاه در صور خیال و بینش اساطیری خود، یا در خوابها ر
خیالهایشان آنها را به وضوح میدیدهاند. بوهم معتقد است که علاره بر
راقعیت آروینی (آمپربیک) موجود که همان نظلم پیدا و نامستور است، نظم
دیگری هم هست که ناپیدا و در خود پوشیده است و این همان جهان امواج و
فرکانسهای تداخلیافته بیشـکل است که ما از عهدة دیدن شکل واقعـی آنها،
جز از طریق ابزار ر ادوات خاص ( مغز ما ) ، برنمیآییم. ابن جهان
فرکـانسها وقتی با گیرندههای حواس و مغز ما ارتباط برقرار مـیکند، از
میان ساختار خاص مغز ما همچون صافی گذر میکند و به سنگ و کوه و شن
تبدیل میشود. حال کدام یک از این واقعیتها واقعیتر است؟ خاصیت
دیگرکتاب آن است که شاید تلنگر ناچیزی باشد به کـسانی که موج مدرنیته دل
و ایمانشان را شبههدار کرده و غبار شک بر آن نشانده است، و نـیز
آنـهایی که از سخنان متافیزیکـی بیمحتوا خسته شدهاند و هنوز برای عقل و
منطق انسانی احترام قائلاند؛ تلنگری ناچیز برای رسیدن به آگاهیای هر
چند محدود.»
دو صفحه نخستین کتاب:
در فیلم جنگ ستارگان، ماجرای سفرهای لوک اسکای واکر زمانی آغاز میشود
که از روباتی به نام آرتو دیتو، اشعهای نورانی فرا مــیتابد و تـصویر
سـهبعدی مینیاتوری کوچک پرنسس لیا را روی زمین مجسم میسازد. لوک
مسـحور و شگـفتزده مجسمه نورانی و شبحگونهای را میبیند که
التماسکنان کسی را به نام اوبی-وان کنوبی به کمک میطلبد. این
تـصویر یک تـصویر هـولوگرام است، یعنی تمثالی است سهبعدی که به وسـیله
اشعه لیزر سـاخته شـده و جـادوی تکنولوژیک لازم جـهت سـاختن چـنین
تـصویری واقـعا حـیرتآور است. ولی حیرتآورتر اینکه برخی دانشمندان بر
این باورند که خود جهان نوعی هـولوگرام غولپیکر است، یعنی توهمی است
باشکوه، با همه جزئیاتش، که کم وبیش واقعیتر یا ناواقعیتر از تصویر
پرنسس لیا نیست که لوک را به جستجو و طلب وامیدارد.
از منظری دیگر، شواهدی در کار است که نشان میدهد جهان ما و هرچه در آن
است – از دانههای برف تا درختان کاج تا شهابهای فروافتاده و الکترونهای
چرخان – همگی فقط تصاویر شبحوار، یا فرافکنشهایی از سطح واقعیتی است،
چنان دور از واقعیت خاص ما، که تقریباً ورای مکان و زمان قرار میگیرد.
معماران اصلی این ایده حیرتآور دو تن از بـرجسـتهترین مـتفکران جـهان
هستند: اولی دیوید بوهم، فیزیکدان دانشگاه لندن و هوادار اینشـتین و
یکــی از مهمترین فیزیکدانهای کوانتوم، و دیگری کارل پرییرام، مـتخصص
فـیزیولوژی اعصاب، از دانشگاه استنفورد و نویسنده کتاب درسی فیزیولوژی
اعصاب به نام زبانهای مغز. جالبتر اینکه بوهم و پریبرام هر دو، مستقل و
جدا از یکدیگر، به این نتایج رسیدند و هر دو نیـز در دو مسیر کاملا
متفاوت کار میکردند. بوهم تـنها سالها پس از نارضایتی نسبت به نابسندگی
نظریههای معمول در جهت تبیین همه پدیدههای موجود در فیزیک کوانتوم، و
پرییرام نز به علت عدم توفیق نظریههای معمول جهـت تبیین پارهای معماهای
فیزیرلوژی اعصاب، به ماهیت هولوگرافیک جهان اعتقاد پیدا کرده بودند. با
این حال، پس ازکسب این عقاید، بوهم و پریبرام به زودی دریافتند که
الگوی هولوگرافیک جهان میتواند پارهای رمز و رازهـای دیگر را نیز
توضیح دهد، از جمله: ناتوانی آشکار هرگونه نظریه، قطع نظر از اینکه
تا چه حد ادراکپذیر باشد، در توضیح و بررسی همه پدیدههایی که در طبیعت
موجودند؛ توانایی افرادی که تنـها با یک گوش میتوانند منبعی را که صدا
از آن ساطع شده بخوبی مشخص کنند؛ و قابلیت مـا در تشـخیص چـهره کسـی
که سالهاست او را ندیدهایم، در حالی که بسیار تغییر کرده است. اما
جذابترین جنبه الگوی هولوگرافیک این بود که این الگو طیف وسیعی از
پدیدههایی بسـیار گریزان و دور از دسـترس را بـه نـاگـاه بـامعنا و
فـهمیدنی میساخت؛ پدیدههایی که قاعدتا خارج از قلمروی فهم علمی قرار
میگرفتند. از جملب تلبهپاتی، پیشآگاهی، احساس عرفانی وحدانـیت و
یکـی شـدن بـا کـل کائنات، و حتی «جنبش فراروانی» یعنی توانایی ذهن
در به حرکت آوردن اشیا بیآنکه تماسی در کار باشد.
برای تعداد فزایندهای از دانشمندانی کـه الگـوی هـولوگرافـیک را دریـافته و
پذیرفته بودند، به زودی روشن شد که این الگو میتواند کمابیش کـلیه
تـجربیات رازآمیز و فراهنجاری انسان را توضیح دهد، و در این شش هفت سال
گـذشته این الگو پیوسته محققان و دانشـمندان مـختلف را جـذب خـود کرده و
تعداد فزایندهای از پدیدههایی را که قبلا تبیینناپذیر و ناممکن بود
تـصریح و روشن کرده است.
جهان هولوگرافیک
نوشته: مایکل تالبوت
ترجمه: داریوش مهرجویی
نشر کتاب هرمس
نگاهی به کتاب جهان هولوگرافیک، ترجمه داریوش مهرجویی
برخی نامها، برای من، مصداق آن جمله
معروف تبلیغاتی درباره یک کالا هستند «نامی که میشناسید و به آن اطمینان
دارید». داریوش مهرجویی از جمله نامهایی است که میشناسیم و من یکی به شدت
به او اطمینان دارم. خب، مهرجویی فیلمساز برجستهای است و این را همگان
میدانند.
گیریم که برخی آثارش بیانگر تمامی قدرت و اندیشه او نیستند و این از قضای
روزگار است، نه ناتوانی او. ویژگی مهم و ارزشمند مهرجویی، که شاید در میان
سینماگران ایرانی او را بیهمتا کرده، آن است که او پیچیدهترین و
اساسیترین مباحث اندیشگی را در سادهترین و روانترین شکل ممکن بیان
میکند. نمونهاش گاو، پستچی، هامون، پری و سارا که این پنج فیلم یک وجه
مشترک دارند و آن درونمایه فلسفی آنهاست. یا به عبارت دیگر این آثار درباره
چیستی حیات انسانند و از این رو، همواره تروتازهاند و از گزند روزگار و
غبار زمان محفوظ.
اما بهانه نوشتن این یادداشت، مرور کارنامه سینمایی مهرجویی نیست، بلکه
انتشار چاپ چهارم کتابی است به نام «جهان هولوگرافیک» نوشته مایکل تالبوت
که مهرجویی آن را ترجمه کرده و نگارنده در حال خواندن است. اینکه میگویم
«است» به این لحاظ است که خواندن این کتاب پیچیده درباره یکی از
ناشناختهترین و غامضترین و در عین حال برای عدهای از جمله من
«غیرواقعیترین» مباحث هستی بسیار دشوار است و نیاز به تمرکز زیاد دارد که
من با این ذهن مغشوش که از تبعات یک زلزله ناگهانی در روند انتشار ماهنامه
«هفت» است، باید هر پارگراف کتاب را یکی، دو بار بخوانم تا مضمون آن را به
خوبی دریابم.
این کتاب، چنان که روی جلدش هم ذکر شده، «نظریهای برای توضیح تواناییهای
فراطبیعی ذهن و اسرار ناشناخته مغز و جسم» است. یعنی چه؟ یعنی اینکه همه
جهان آن چیزی نیست که به چشم ما میآید، بلکه رازهایی در خلقت هست که
همچنان ناشناخته مانده و بهرغم شواهد فراوانی که نمونههایش در همین کتاب
ذکر شده، عدهای از جمله نگارنده – دستکم تاکنون – به دلایلی مایل به باور
کردن آنها نیستیم. چرا که برخی شواهد مورد اشاره، با تعابیر مرسوم،
خرافههایی بیش نیستند. اما نویسنده کوشیده است تا از زاویه یک پزشک، به
تحلیل علمی آنها بپردازد.
مثلا در جایی از کتاب از پیرمردی هندی به نام «سای بابا» حرف میزند که
قادر است «از هیچ، چیزهایی بسیار بیشتر از نمک و سنگهای صیقلیافته تولید
کند. او میتواند از هوا قفل، انگشتر و جواهرات بیافریند و آنها را به
عنوان هدیه به هوادارانش بدهد. او در عین حال قادر است انواع و اقسام غذاها
و شیرینیهای هندی تولید کند و از میان دستهایش میزان قابل ملاحظهای
خاکستر مقدس بیفشاند.» گویا غذاهایی که او با نیروی فکر تولید میکند و به
طرفدارانش میدهد چنان داغاند که دست آنها را میسوزاند.
در عین حال این بابا میتواند در یک آن غیب شده، صدها متر آنطرفتر ظاهر
شود. خب، این یک نمونه از مضامین خارقالعادهای است که در این کتاب عجیب
ارائه شده تا به استناد آن ثابت شود که مغز و جسم انسان چنان پیچیده است که
باورکردنی نیست. در جایی دیگر، به دختر نوجوانی اشاره میکند که قادر است
اندیشههایش را روی بدنش تصویر کند. یعنی به هر چه فکر میکند، آن چیز روی
بدنش تجسم پیدا میکند. حتی اگر به واژهای فکر کند، آن واژه روی شانهاش
مجسم میشود.
بخشی از کتاب به قدرت معجزه اشاره میکند و اینکه بیماران لاعلاجی بودهاند
که در عین ناامیدی و در آستانه مرگ، به کمک ادعیه، توانستهاند درد را از
وجود خود بزدایند. از جمله قدیسهای به نام ورونیکا جولیانی «که در اواخر
عمرش تصاویر مربوط به مصائب مسیح یعنی تاج خاردار، سه عدد میخ،یک صلیب و
یک شمشیر، روی قلبش نقش بسته و آنها را نقاشی میکرده است.
پس از مرگ وی، کالبدشکافی نشان داد که این تصاویر واقعا روی قلب او و دقیقا
همانطور که توصیف کرده بود حک شده بودند. دو پزشک مسئول کالبدشکافی سوگند
خوردند و شهادت دادند و امضا کردند که این نقوش را دیدهاند.»
به هر حال، مضمون و محتوای کتاب از چنین حال و هوایی برخوردار است؛ یعنی
اشاره به غیرممکنها برای بیان این نکته که جهان هستی، آن چیزی نیست که به
چشم میآید، بلکه برای درک بهتر هستی باید چشم دل را گشود؛ یعنی همان چیزی
که در عرفان ایرانی بارها بر آن تاکید شده.
«چشم دل باز کنی که جان بینی/ آنچه نادیدنی است آن بینی».
مولف کتاب در بخش نخست میکوشد تا مفهوم هولوگرام را از جنبه فیزیکی و علمی
توضیح دهد و به استناد سخنانی از دانشمندان علم فیزیک، ثابت کند که «جهان و
ما و هرچه در آن است – از دانههای برف تا درختان کاج، شهابهای فروافتاده
و الکترونهای چرخان – همگی فقط تصاویر شبحوار یا فراکنشهایی از سطح
واقعیت است. چنان دور از واقعیت خاص ما که تقریبا ورای مکان و زمان قرار
میگیرد.» خب، گمان میکنم برای اثبات اینکه کتاب مذکور اثری عجیب و غریب
اما به شدت خواندنی و وسوسهبرانگیز است، همین مقدار کافی باشد.
اما راستاش برای من وسوسهای مهمتر باعث شد تا سراغ این کتاب بروم. نام
مهرجویی به عنوان مترجم و از آنجا که به او اعتماد دارم، بهرغم پرهیز
همیشگی از ورود به مفاهیمی که اعتراف میکنم قدرت درک و تحلیل آنها را
ندارم، کتاب را دست گرفتم. بفهمی نفهمی دارم متقاعد میشوم که «تا نباشد
چیزکی مردم نگویند چیزها». هنگام خواندن کتاب بارها به یاد عرفا و بزرگان
این عرصه افتادم که، به استناد متون موجود در ادبیات ایران، از قدرتی ورای
قدرت انسانهای معمولی برخوردار بودهاند.
جایی از کتاب به مقوله هاله نور یا انرژیای که وجود انسانها را احاطه
کرده اشاره میشود و اینکه یکی از عرفای هندی چنان نوری از خود ساطع
میکرده که میتوانسته در پرتو آن مطالعه کند. این مقوله «کرامات» که در
عرفان ایران آنقدر به آن اشاره شد، از همین سنخ و جنس است. برخی عرفای
معروف، به مدد قدرت عظیم خویش در شناخت هستی، معجزاتی از خود بروز
دادهاند.
این کتاب میکوشد تا به آدمهای «تک ساحتی»، از جمله نگارنده، بفهماند که
چشم دل را هم باز کنیم. شاید که به مدد آن، از این همه واقعیتهایی که
احاطهمان کرده، رها شویم. به هر حال، مهرجویی ترجمهای روان و درست از این
متن دشوار ارائه کرده و در حیرتم که چه انگیزهای باعث شده تا دست به چنین
کاری بزند.
متن پر از اصطلاحات علمی و تخصصی است که برای ترجمه آن و تطابق با واژگان
فارسی، به ویژه نثر روان متن، تلاش فرسایندهای صورت گرفته. در عین حال،
باید از داریوش شایگان، اندیشمند معاصر ممنون بود که به قول مهرجویی «کتاب
جهان هولوگرافیک را نخست چند سال پیش دوست عزیزم داریوش شایگان در سفر
آمریکا کشف کرد و گویا چنان به هیجان آمده که چند روز بعد را فقط صرف صحبت
در باب این کتاب کرده بود.»
و مقدمهاش را چنین به پایان میرساند: «خاصیت دیگر کتاب آن است که شاید
تلنگری باشد به کسانی که موج مدرنیته دل و ایمانشان را شبههدار کرده و
غبار شک بر آن نشانده است و نیز آنهایی که از سخنان متافیزیک بیمحتوا خسته
شدهاند». من یکی منتظرم که خواندن کتاب به پایان برسد، ببینم که آیا،
برای درمان دردهای بیدرمانم، مرهمی پیدا میکنم؟
منبع پرتال انسانیمنبع________________________________تمرینات بدنسازی روح الله داداشیآموزش پرورش زنبور عسل document.write(unescape('%3Cscript type="text/javascript" src="http://www.neginmarket.ir/Scripts/LinkBox?links=40&bc=FFFFFF&fc=0066CC&m=334"%3E%3C/script%3E'));
- ۹۱/۰۵/۱۵
- ۶۵۶ نمایش
-----------------------
کلا ادم از وب شما خسته نمیشه